چهار روز زندگی...3
به یادش...
اپیزود نهم:
نشست چهارم امروزه... روز اول!... قبلیا وبلاگی بود... و این اولین نشست مسائل زنانه، بحث فمنیسم... و من داره خوابم می بره!
صادقانه: خوشم نیومد!
فکر می کردم بحث خیلی قوی تر باشه!
...
ظاهرا این جور که از سوالا به نظر می رسه، غیر از من کسای دیگه ام هستن که بحث براشون جذاب و متقن نبوده!
بغل دستیم که خیلی وقته دفترشو گذاشته تو کیف و اس ام اس بازی می کنه...!!
اپیزود ده:
... و بلاخره حرم!
السلام علیک یا بنت رسول الله یا فاطمة المعصومة...
اپیزود یازده:
تازه ساعت 12 و 25 دقیقه اس و فکر می کنم بیشتر از نیم ساعته که سالن خوابه!... احتمالا تاثیر برنامه ی فرداس که قراره بعد از نماز صبح راهی جمکران شیم... باید بخوابم...
باید...
خواب!
.
.
.
نخیر! خبری نیس!
انگار نه انگار که قبل از شام داشتم چرت می زدم...
فکر کنم تنها راهش اینه که چشامو ببندمو هی به خودم یادآوری کنم که: الان وقت خوابه!!...
الان وقت خوا...
الان وق...
ادامه دارد...
کلمات کلیدی :
» نظر