• وبلاگ : چهارم شخص مجهول
  • يادداشت : مردها ناگهان مهربان شدند!
  • نظرات : 0 خصوصي ، 11 عمومي
  • تسبیح دیجیتال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    سلام

    سالها پيش زمان دانشجويي يه بار چيزي شبيه اين رو به دوستام گفتم... با نگاههايي به سردي يخ بهم خيره شدن. پشت نگاهشون افسوسي براي قديمي بودن و امل بودن و نفهمي من ديده ميشد. بعد هم كه ديگه نگاه به نظرشون كافي نيومد با كلمه هاشون بمبارونم كردن...

    كاش ميفهميديم كه كار مادربزرگهامون گرچه حقوق و مزايا و بازنشستگي نداشت اما بار همه تحولات جهان تا امروز رو به دوش ميكشيد.. اما يه جوري كه زياد سنگينيش اذيت نكنه...

    كاش ميفهميديم....

    كاش...

    پاسخ

    سلام!... واقعا کاش مي فهميديم... مي فهميدن!