سلام
سالها پيش زمان دانشجويي يه بار چيزي شبيه اين رو به دوستام گفتم... با نگاههايي به سردي يخ بهم خيره شدن. پشت نگاهشون افسوسي براي قديمي بودن و امل بودن و نفهمي من ديده ميشد. بعد هم كه ديگه نگاه به نظرشون كافي نيومد با كلمه هاشون بمبارونم كردن...
كاش ميفهميديم كه كار مادربزرگهامون گرچه حقوق و مزايا و بازنشستگي نداشت اما بار همه تحولات جهان تا امروز رو به دوش ميكشيد.. اما يه جوري كه زياد سنگينيش اذيت نكنه...
كاش ميفهميديم....
كاش...