سفارش تبلیغ
صبا ویژن

اعتراف می کنم!

به یادش...
تولد این وبلاگ حاصل یه شکسته و نوشتن من تو اون نشونه ی تن دادن من... و قبول شکست!!
وبلاگنویسی رو که شروع کردم، فکر می کردم می شه تو این فضا فراجنسیتی عمل کرد... نگفتم کیم... سعی کردم جوری بنویسم که معلوم نشه دخترم یا پسر... یه اسم خنثی... و سعی در خنثی نوشتن...
اولین پیام مستقیم پارسی یارم رو که دریافت کردم، پرسیده بود خانوم یا آقا؟؟ و من در جواب فقط اسم خنثایی رو که انتخاب کرده بودم فرستادم... فقط... بماند!
چهار پنج ماه نگذشته بود که یکی از خواننده های وبلاگم بر خلاف همیشه، به جای سلام به دوست عزیز، به خواهر عزیز سلام کرد...
تمام درایوای ذهنم رو سرچ کردم ببینم کجا سوتی داده م... نفهمیدم!
و در جواب کامنت از خواهر شدنم ابراز تعجب کردم!!... اما مجبور شدم تو چت اعتراف کنم!... وقتی پرسیدم کجا سوتی داده م؟ جواب گرفتم یه پسر نمی تونه با این ظرافت و انعطاف بنویسه...
اما قرار شد دیگه تو کامنتا خواهر نباشم! و قبول کرد... هرچند یکی دو بار دیگه ام از دستش در رفت و سهوا خواهر شدیم باز!... و اعتراض من برای زدن زیر قرار منجر شد به یه کامنت اصلاحی و پوزش بابت به اشتباه خواهر خوندنم!... و بعد از اون شدیم جناب!!!
یکی دو نفر دیگه م با ابراز تعجب من و پوزش طرف! بعد از اون به برادر!! سلام می کردن یا اخوی!!
...
ادم کرد و پذیرفتم... یه جورایی دورادور تو نت می شناختمش... تو یکی دو جمله ی اول گفتگو خواست خودمو معرفی کنم... و جواب همون اسم خنثی بود... بیشتر؟!... لینک پارسی یارو دادم!!... چیزی که می خواست توش نبود... اینکه دخترم یا پسر؟!
و در هر گفتگو این سوال تکرار می شد... فهمیده بود دخترم، از نوع حرف زدنم... می خواست خودم بگم... و باز اعتراف دوباره در چت...
...
و این بار یه خواننده ی دیگه... سلام آبجی... و ناخودآگاه در جواب کامنت ابراز تعجب کردم از آبجی شدن!!
اما این بار فرق داشت... خواهر شدن و آبجی شدن مکرر، حساسیتم رو ریخته بود! 
تصمیم گرفتم باز که کانکت شدم، ابراز تعجب حذف شه و شاید یه تغییر کوچولو تو پارسی یار...
نشد!
قبل از این که بگم دخترم کامنت دوباره ای گذاشته بود که سلام اخوی... گردن کلفتتون پشت کلمات لطیف مخفی مونده بود!!
و باز خواننده ها فکر کردن پسرم!!!!
اما من نمی خواستم با خواهر و آبجی نبودن بشم برادر و اخوی...
من می خواستم فقط یه انسان باشم... فارق از جنسیت...
اما الان که این جا می نویسم فهمیدم نمی شه... حتی تو این فضا!! ... من دخترم!! با کلمات لطیف و منعطف و ادبیات دخترونه... گردنم هم اصلا کلفت نیست... تسلیم!

ته نوشت:
1. اگه کسی فهمید که... هیچی! هر چند بدم نمیاد وبلاگ قبلی به همون سبک بمونه!
2. بقیه ام یه وقت ابراز کنجکاوی نکنن که عمرا آدرس بدم!
3. می خواستم زودتر از اینا این وبلاگو ثبت کنم، اردو نذاشت!
4. از امشب خاطرات اردو آپ می کنیم!!! 


» نظر